پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۰۹
هر چی می نویسم یه نمود گرافیکی م تو دنیای خارج براش پیدا میشه : Hum…Snail [ خنده ی فراوان !!]

S.W

تصویر
آدمی باید نه چاق باشد نه لاغر آدمی باید سفید برفی باشد با موهای مشکی و چشم های روشن مردها هم بروند بدن سازی تاچ کردن بدنی که پر از پستی و بلندی های سفت است مثل الاغ سواری ست روی تپه ها و کوهساران و اینا جان شما
من یه روز Tomboy م یه روز Momboy هیچکس م تعجب نمی کنه
ما یه پسربچه ی خیلی شیطون تو فامیلمون داریم هر جا میره زلزله به پا می کنه از در و دیوار میره بالا میپره رو لوستر میره تو لباس شویی از لامپ آویزون می شه خلاصه میمونک منه این یه روز زندونی ش کردیم تو خونه رفتیم خوشگذرونی برگشتیم دیدیم همه در و دیوار خونه رو چسب نواری چسبونده گفتیم آخه این چه کاریه تو کردی؟ با یه لحن بغض آلودی گفت خوب می خواستم ضد زلزله کنم خونه رو *:
سلام مرا به یاد می آورید مرا از یاد بردید یادش به خیر ...چه روزهایی بود آقا من ریشه های ذهنم سالهاست خشکیده من گمان میکردم با شما غرابتی دیرینه داشتم ببخشید بازهم اشتباه گرفتم تصویر یک مرد ته فنجان قهوه ام بود شاید شبیه شما بود اما یک شب من در تاریکی با شما هم مسیر شدم پس من آنشب خانه شما هم نخوابیده بودم آدمها این روزها زیادی شبیه شدند ....
زخمهای باریک و کوتاه را کسی نمی تواند بند بزند مجسمه ایی که ناگاه پوک می شود و درهم می شکند تل ماسه ایی که زیر پای عابری فرو می ریزد خاکستر زن سیاه پوشی که همراه باد بالا می رود و دسته ی کلاغ هایی که از خاکستر زن متولد می شوند و هر جا می نشینند با قار قار دسته جمعی خود اهالی شهر را هراسان می کنند...
هنوز هم این اعتیاد غریب را ترک نکرده م ازدحام صورت ها و تکه های هزاران تُو نیستی از این تو به آن تو می غلتم از این اعتیاد به آن اعتیاد
من همیشه می خواستم پیانو بزنم یعنی رو دکمه هاش هی مشت بزنم یا همینکه از کنارش رد می شم از اون اول تا آخرش انگشتمامو بکشم روش فقط در همین حد می خوام بزنم .
میز توالت من همیشه به طرز اروتیکی به هم ریخته ست بوی تندی می دهد بوی بیست دقیقه قبل از خیانت هر چند بعضی خیانت شدن ها هست که با هزار سال خیانت کردن هم پاک نمی شوند چه برسه با عطر و بو ولی کلا من عاشق این بو م
توانایی Abstract دیدن حقایق با خیال بافی فرق می کند اینو گفتم که گوی سفیدتونو ببرید تعمیر
مدتي ست كه با همه ي انگشتانم خيال مي بافم ، چاي مي خورم.... ، و كسي اعتراضي نمي كند ... لا به لاي فلسفه بافي هايم جورابم در مي رود ، زمين مي خورم ، چاي مي ريزد ، فرش يَرَقان مي گيرد ، بالا مي آورد ، مادر اعتراض مي كند ، ... نخ ِ جوراب را مي كشم ، ضلع ِ زمين شكافته مي شود ، زميني ها اعتراض مي كنند ، ميله ي با فتني ام را بر مي دارم ، وباز با همه ي انگشتانم براي زميني ها فلسفه مي بافمو مي بافمو مي بافم ... در حالي كه سعي مي كنم جوراب ِ در رفته ام را دوست داشته باشم، خيال مي بافم ، چاي مي خورم... ، من كه از همان اول گفته بودم : زمين يك شش ضلعي ناقص است و كسي اعتراضي نكرد!!! +
ستون ها ی معبد فلان را اگه جوری بغل کنی که انگشتات از پشت برسن بهم هر آرزویی کنی براورده می شه تو رو نمی دونم
مرده کم ترس داره اینا میان تو دماغ و دهنش پنبه م می کنن میخوان تا هفت سال قیافه ی جد و آبادت از جلو چشت نره کنار حتما بعد دیدید آدما یه روز دو روز قبل مردنشون( مرگ طبیعی) قیافشون یه جوری میشه؟ یا ندید و نمی دونید اون قیافه رو من می شناسم اون قیافه رو خیلی بده سعی کنید نشناسید
همه چیز خوب و غیر عادی ست سیم پیچ ِ مار پیچی ست بین ماه و شازده کوچولو تا اینجا می شود عادی و عبرت آموز این وسط هیچ کس هواسش به کایوت نیست همین الان سر سیم و آتش زد کسی از انتهای سیم فریاد می کشد میگ میگ گـــــــــــــــــــــ
اگر مشاهده کردید عده ای گاو و گوسفند در خیابان به جایی می شتابند دچار وحشت نشوید اینها ورثه ی خاندان ما هستند که با شنیدن خبر افقی شدن پدربزرگ من دچار توهم خود میلیونر دیده گی شده اند
سکس برای بعضیا علاوه بر اینکه سوژه ی وبلاگ نویسی است اعتماد به نفس م هست یعنی اگر کسی نباشه که دست لا موهاشون کنه و قربون صدقشون بره احساس تنهایی و دپرس بودن می کنن بعدش حتما شمع روشن می کنن و میگن شاهزاده ی من کو؟ آدم نیدی تر از اینا ؟ البته بسیار تابلو ست که می خواستم به جای نیدی از لغت فاحش تری استفاده کنم
تصویر
« پیشی بیا » کسایی که منو می شناسن می دونن این جمله کاملا عاشقانه ست . پ.ن : نیگا می کنن اینا !
جایی میان دور دست های محال مترسک مزرعه برایم دست تکان می دهد باز هم می دوم ؛ خلاف جهت باد
حلزون آرام از روی گردنش بالا میرود حلزون مکث کوتاهی کرد وبعد وارد گوشش شد. با دقت بیشتری به موزیکی که پخش می شد توجه کرد زن همچنان زیر درخت خوابیده و جنینی در رحم از شاخه درخت آویزان مانده. ماه .زن .جنینَُ زن.ابدیت.درخت ... … فندک را می گیرم زیر صورتش می سوزد ولی دستهایش را از روی دستانت بر نمی دارد دعا می کنم یک ژست artificial بعد از یک دو سه باشد ولی حیف ، چشمها هیچ وقت دروغ نمی گویند ... راستش هنوزم می ترسم نکند دیر شده باشد نکند یک بار مثل هزار بار دیگر که از پیاده رو رد شده باشم عابری تنه بزند و من تکانی بخورم و بفهمم دیر شده چراغ اتاقت هنوز روشن است؟ ...
درک بعضی چیزا سخت نیست مثل تن هایی که یه جور غلط املایی به نظر می رسه ولی فقط کافیه ببریش تو یه اتاق پرو چار طرفه تازه یادت می افته تن داری عین بچه هایی که کمبود محبت دارن بهت نگا می کنه بعدشم حتما شروع می کنه به ونگ ونگ منم که مادر بی رحم و بی حوصله ای م دو دیقه بیشتر دووم نمیارم لباسامو می پوشم تنمو می ذارم سر راه
لباسهایت را توی چمدان ت می چپانی همینکه قصد رفتن می کنی در و دیوارها تار عنکبوت می بندند و آینه ها خاک می گیرند و دوباره آن تکه نامه ی همیشگی روی میز است تاریخش همان تاریخ قدیمی است حساب نمی کنی شاید هزار سال پیش همیشه جوری عقربه ها را چپ و راست می کنم که چاره ی دیگری برایت نمی ماند روی صندلی می نشینی چمدانت را هم می گذاری کنار پایت و دکمه ی ریست ِ زیر میز را می فشاری...
میخی به دیوار که تابلویی را بی دلیل می اندازد (یعنی حتی شلم نیست) آیا قبل انداختن تابلو با او توافق می کند؟ شایدم بالعکس تابلو قصد افتادن می کند؟ و به میخ می گوید که مرا بنداز؟ یا من قرصهایم را نخورده م قرار بود زیاد فکر نکنم پس احتمالا پشت و رو خورده م البته که این افکار موهوم فرزند ناخلف آمیزش اقتصاد و اروتیک است آدم ست دیگر گاهی امتحان دارد
انتهای این پیست به هیچ سکویی نمی رسد صندلی ها خالی ند و اسکوربردها از نگاه تماشاچی ها خالی ست مرد افغانی سیبیل مسخره ایی گذاشته از این سیبیل هایی که هر وقت می خواستیم کسی را مسخره کنیم زیر دماغش می کشیدیم کلاه کهنه ای هم روی سرش گذاشته چهار زانو نشسته و انگار با نگاهی که یعنی یالا غذامو بده منتظ دیس و خوارک کوفت و بره است اسمشو گذاشتم هوشی مینه من استاد گذاشتن اسم و صفت روی آدمها و اشخاص هستم یاد کتاب دار دوران دبیرستان می افتم مسابقه گذاشته بودیم با بچه ها که هر کی تونست بهترین لقبو واسش پیدا کنه - "دم کنی" و دهن همه از این همه تشابه مسخره وا مانده بود به طرز مسخره ای با استعدادم با استعدادی که لیز خورده و از افتادن ترسیده اس ام اس آمده : نانوا هم جوش شیرین می زند . . . بیچاره فرهاد!! شوهر خالمه ، برای یه بارم که شده دست از پایین تنه ورداشته ماده ی بی رنگ و لزجی به دیوار چسبیده شیلنگ آب و با فشار می گیرم کش می آد عقم می گیره پای موجودات بیگانه به اینجا هم رسیده باورم نمی شه می گفت تو حتی لیزم نخوردی ولی من انگار افتاده بودم و شروع کرد به گریه کردن و من برای اینکه تا آخر عمر
اصلا : همین چند دیقه پیش آژانس و رد کردم من یه دانشجو م یه دانشجوی معمولی که ترجیح میده سوار اتوبوس بشه مثل همه ی دانشجوای دیگه من می خوام بین آدما باشم و زندگی شونو نگاه کنم از صفر تا اکستریم می خوام انتخاب کنم خودم کجای این دامنه باشم من نیاز به همدلی و هم حسی کسی ندارم دیگرانم نیازی به هم دلی من ندارن هر کس زندگی خودشو داره من یاد گرفتم معمولی ترین چیزها و آدم ها می تونن غیر معمول ترین باشن و غیر معمول ترین ها معمول ترین ها پس کمتر چیزی میتونه منو شگفت زده کنه
یا او عاشق است و من نیستم یا من عاشقم و او نیست تصادف تا کجا ؟!
من این حامد بهداد و دوستش دارم چون منو یاد داداشم می ندازه آقای صندوق دار بانکم دوسش دارم چون شبیه تام یورکه همه ی فیلمایی که توش جانی دپ داره دوست دارم چون فقط شنیدن صداش ترن آنم می کنه (: به همین بی ربطی
این لعنتی مرا راه نمی دهد راه نمی دهد شاید خیلی هم بد نباشد یک بار هم که شده محض تنوع این بار من ایستاده م بر آستان دری که کوبه ندارد شاید باید دور ریخت عکس برگردونای هیرو های بچه گی رو میگه یه چیزایی و برای من و تو نمی گن میگه ژپتو م دروغ گو بوده اگه نبوده پس پینوکیو دروغ گفتن و از کی یاد گرفته من میگم همه چی زیر سر پری مهربون بوده میگه اینا رو برا سر کار گذاشتن من و تو میگن تا یادمون بره دره اصلا کوبه نداشته شاید راس میگن اینکه اگه یه چیزیو یه مدت بزاری جلو چشمت یادت میره واسه آهنگه یه پوستر پیدا کردم زدم به دیوار عکس یه دخترس که صورتش پیدا نیست با چنتا پروانه قرمز دورش یکودومو داره میگیره تو چنگش...

apart

تصویر
He had me so blinded That I could smell him from the other side of a crowded room Or in the open free air Not the reddish violent passion Not the blue glimmering eyes Not the pale trace of a touch Is what I am going to miss But the smell that lingered on in a frozen night That warm gentle joy of just breathing in That dark blue smell That, I can never forget
-What do you see, when you look onto the stars, In the darkest hour of night? -Perhaps there is another you, looking up in the sky, across the universe?
میگه گدای شهر نگه کن که میر مجلس شد چقدر ناراحت کننده ست واقعا نه اینکه من گدای شهرم اینکه من حتی یه بیت شعرم بلد نیستم با این گوساله ها مشاعره کنم