پست‌ها

نمایش پست‌ها از اکتبر, ۲۰۱۰
بر لبه ی پنجره نشسته بودند ،همان پسر بچه ی همیشگی و مرد پاهایشان در هوا آویزان بود، و نگاهشان بر دریا معلق. - دود، گوش کن... اسم پسربچه دود بود. - چون تو همیشه اینجا هستی... - خوب. - شاید تو بدانی. - چی را؟ - چشمان دریا کجاست؟ - ... - دریا چشم دارد؟ نه؟ - بله. - پس کجاست؟ - کشتیها. - کشتیها چی ؟ - کشتیها، چشمان دریاست... مرد از حیرت خشکش زد. این دیگر واقعا به ذهنش نیامده بود. - اما صدها هزار کشتی هست... - او صدها هزار چشم دارد. مگر می خواستید فقط دو چشم داشته باشد. حقیقتا با همه ی کاری که دارد و عظمتش. در همه ی آن شعور است. - بله، ولی خوب ، ببخشید... - بله. - و غریقها؟ توفانها، گردبادها، تمام آن چیزها...برای چه باید کشتیها را ببلعد، اگر آنها چشمانش هستند؟ دود وقتی که به سوی مرد رو بر می گرداند، کمی بی صبر است و می گوید: - اما شما... شما هیچ وقت چشمانتان را نمی بندید؟ اقیانوس، دریا / الساندرو بریکو
تصویر
شــــــــــــــــــــــــــــــــــــــــاش
من زير سياره ي كيوان به دنيا آمده ام سياره اي كه دورش را ديرتر از همه به پايان مي رساند؛ سياره ي مدار انحرافي و تاخيرها...
من آخرش يه پسر بچه ي هفت ساله ي نابغه ي عينكي ميزام اسمشو ميذارم سيليكن ولي
يه صحنه اي بود كه سيلوستر در سطل آشغال و بر عكس ميگيره دستش تو آشغالا دنبال يه چيز درست حسابي واسه خوردن ميگرده... آخرش يه آشغال سيب پيدا ميكنه ميذاره تو سيني... فك كنم ايده ي گوگل ريدر از اينجا خلق شد.
خوابم نمياد داشتم حساب ميكردم وقتى يه آدم ٢٩ هزار ساله از "آينده" صحبت ميكنه حدودا منظورش چند هزار سال ديگه س
تصویر
All they show you is usually a naked guy making forward motions towards a naked woman and her making some silly faces like she’s getting hooked. fucking fake
وان حموم و پر آب كردم گذاشتم كلرش در بره واسه آكواريوم ساعت شيش صب پاشده رفته حموم زنشو گاييده باس غسلشو بكنه
عكس يه پسر رو كه از قيافش خوشم ميومد ريختم تو گوشيم بردم نشون دادم به دوستام گفتم اين دوست پسرمه...همه گفتن خوبه ولي تو سر تري...شب كه شد ديدم حال گهي دارم...ايام نازك دلي به سر آمد...و اينگونه شد كه باز اون روي سگ من بالا اومد.
جمعه شبا، وقت جوجه كبابه ممد گوجه ها رو سيخ ميكشه ميزاره رو آتيش همزمان با دست چپش زغال و باد ميزنه بوي كباب بلند ميشه ميرسه تابالاكن هوووم دو تا زيتون پرورده ميذارم سمت راست بشقاب سه تا بلال كوچولو بالاي بشقاب سه تا ترشي باميه و يه دونه ليمو ترش سمت چپ چارتا مكعب يخ ميندازم تو ليوان شيكم گنده ي دوغ گازدار ميگه فيييسسس مامان صدا ميكنه بيا املت سرد شد...
بادکنک نشدم نخمو بگیری
چون قصه بدین جا رسید، بامداد شد و شهرزاد لب از داستان فرو بست
خوشم نمیاد بهش زنگ بزنم با یه اس ام اس کارو تموم کردم گفتم که درسام زیاده نمی تونم بیام سر کار حالا این بمونه که احتمالا فردا پشیمون می شم داشتم فکر می کردم اگه ازدواج ( بالاخره شتری ست که در هر خانه ای می خوابد )م مثل کار باشه اونوقت وات وود هپن تو مای ورلد؟
اتوبوس خاليه پاتو دراز ميكني رو صندلي رو به رو شيشه بازه بوي علف خيس مياد باد موهاتو بهم ريخته چشماتو ميبندي شايد ساعتي بعد، باز مي كني همه جا آبي شده...