پست‌ها

نمایش پست‌ها از مه, ۲۰۱۷
ولی عصر و میام سمت پایین  اونور که کلی دیوار عمودی و پله داره و میخوره به گاندی تنها جایی که یکم تخیل ادمو قلقلک میده  سر هر خیابونی یه جور کسشر هوا کردن انگار که قراره بری اون سر رنگین کمان  یه سر و انتخاب می کنم  سر قهوه ای   پله ها رو میرم بالا  وسطاش نفسم بند میاد  تو پاگرد؟ سطل آشغال گذاشتن (لابد هیچکس قهوه ای رنگین کمونو و دنبال نکرده تا به حال) یه کلاغم سرش نشسته که انگار انتظار آدمیزاد و نداشته باشه با ترس می پره اونور نرده ها  زل میزنه تو چشمام و همزمان با من پله ها رو میاد بالا  به نظرم این کلاغ متولد ماه خرداده و با اون یکی صورتش روزا فلسفه درس میده و شبا کس لیسی می کنه  میپرسه منتظرم میمونی؟  انگشت وسط م و حوالش میکنم  قاه قاه میخنده و میپره تو آسمون  چنتا کافه و مرکز خرید خالی رد میکنم و مثل یه جور دژاوو احساس میکنم که همشونو تو اینستا دیدم
آب از لای پره های توربین میچکد  باد هوهو کنان دور میله ی آهنی میرقصد  نبض بیابان نمیزند گول همه ی سراب ها را خورده ام  درختی نیست سایه ای برای ترسیدن  مانعی برای پریدن  اینجا همانجاست  افق دوری که خدایان و اساطیر از آن ظهور خواهند کرد
Life is like a penis it's short but seems so long when it gets hard