پست‌ها

نمایش پست‌ها از فوریه, ۲۰۱۳
تصویر
مدتها پیش متوجه غریبه ای چمدان به دست شدم که گوشه ای ایستاده و به من زل زده منم به او زل زدم ثانیه ها گذشت  و همینکه نزدیک بود پخ ِ خنده م بترکه برگشتم و وانمود کردم دارم روی نقشه دنبال مسیر قطارها میگردم هیچ وقت برنگشتم شاید اگر برمیگشتم قطار واگن به واگن از جلوی صورت غریبه رد میشد و باد موهای مرا تکان میداد اصلا شاید او "تو" بودی اوری ثینگ ایز پاسیبل
قشنگ فارست گامپ و درک میکنم وقتی الکی شروع کرد به دویدن و الکی ایستاد بعد برگشت دید یه عده پشت سرشن
قاطی تاپهایی که برای انتخاب گذاشته بود تاپ اسپورت مشکی رنگی رو ورداشتم پشت تاپ مذکور شماره 10 با رنگ سبز فسفری نوشته بود و لبه ی حلقه ی آستین و کلاه آن هم به همان رنگ بود همینطور که تاپ رو ورانداز میکردم و گردنم رو کج و راست میکردم زن چسان فیسانی از پشت سر گفت: "خوبه هـــــــــا؛ فقط رنگ زمینه ش به ایناش نمیاد"  .  .  Wow ظاهرا عده ای هستند که حتی با مفهموم تضاد هم آشنا نیستند.
عده ای پیرمرد نجار دور آتیش ایستاده بودند پرسیدم آقایون چوب گلابی دارید؟  با تعجب به من زل زدند و انگار که مضحک ترین  جک دنیا رو شنیدن شروع کردن به هار هار خندیدن به هم میگفتن "چوب گلابی؟" و از شدت خنده خم و راست میشدند بدین سان من تلوتلو خوران در تاریکی خیابان گم شدم