پست‌ها

نمایش پست‌ها از مارس, ۲۰۱۳
تو خواب یه آدم مهم کلی برام حرف زده بود حرفایی که همیشه منتظر بودم بشنومشون خوشحال و راضی بودم که بالاخره شنیدمشون که خیلی بی ربط متوجه نقطه ی سیاهی روی دیوار شدم نزدیک تر که شدم دیدم یه سوسکه خواستم بکشمش که یکهو پرواز کرد سمتم جیغ کشیدم و از خواب پریدم ظاهرا اینها همه imagination سوسکه بود باشد که دیگر برای این موجود خبیث دل نسوزانم
تصویر
- نمیای ببینمت؟  : دیشب تریلر فیلمتو دیدم. اول مارچ کامز تو تیترز
خواب دیده بود من با غریبه ای رفتم و بعد از شدت گریه از خواب پریده بود فرداش با هم دعوامون شد گفت چرا ظرفا رو نمی شوری و من عصبانی شدم و از خونه زدم بیرون  تا ظهر ول چرخیدم و رفتم رستوران لازانیا خوردم هیچ غریبه ای مرا نبرد فقط مردی گوشه ی پیاده رو کلشو از توی پیکانش در آورد و گفت خوش به حال کسی که با تو سکس داره منم تو دلم گفتم خرم منو نمی کنه خندم گرفت و برگشتم خونه
دانلود رو 69 ِ  پاز و نمیزنم میذارم کارشونو بکنن.
سوسکی به طرز فجیعی کنار دستشویی کشته شده بود فک کن عمری مورد نفرت همگان باشی، بمیری و حتی افتر لایفی هم در انتظارت نباشه  دتس سَد
اون لحظه ای که آدمیزاد هم زمان با یکی خوشگلتر از خودش تو آیینه نگاه نمی کنه
اون زمانای ویندوز 98 من کلاس ورد میرفتم. کلاس واقعا مزخرفی بود. یک عده خنگ پشت شیشه های ضخیم مانیتورهای سی آر تی و بعضا داغونتر می نشستیم و صدایی چیزهایی میگفت و ما انجام میدادیم. شایدم کلاس تایپ بود. یادم نمیاد. اون زمانا قطعا در این دنیا زندگی نمی کردم. حتی سر کلاس حسابان کیک و پفک میخریدم و تو جامیز می چپوندم و به محض اینکه معلممون پشتشو می کرد شروع به لمبوندن میکردم البته همزمان کسشرهایی رو وارد دفترچه های دویست برگ (وری دیسگاستینگ) میکردم . انی وی کلاس ورد بودیم. دو نفر پشت یه کامپیوتر. متن ثابتی و هر روز بهمون میدادن تا کار کنیم. متن مورد نظر مقدار زیادی کلمه ی "خانواده" داشت. شروع کردم به نوشتن...خوانواده که جیغ بغل دستی بلند شد خانواده نه خوانواده...چنتا خط اونورتر دوباره خوانوا...عین احمقا نگام میکرد. آدمی که گوز و از بوز تشخیص نمیداد با اون چشمای خواب آلود نیم دایره ش به من زل زده بود منتظر خوای بعدی بود. خواهای بعدیم اشتباه تایپ کردم. چند روز پیش "خوا" رو تصادفی تو مترو دیدم. منو نشناخت. فرقی نکرده بود فقط دور نیم دایره چشاشو مداد کشیده بود و هنوز خوابش