پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۱۶
تولد یکی از بچه ها بود تو کارگاه من کنار یکی از پسرها نشسته بودم آقای پ هم اونجا حضور داشت و هر چند سرش تو حساب کتاب بود ولی به نظر میرسید که داره حرفامونو گوش میکنه پسره داشت درباره زن افشین(خواننده) صحبت میکرد که دیشب ماهواره نشونش داه و اینکه چقدر خوشگله و "لوند"  سعی کردم افشین و یادم بیاد  -همون ریش نازکه؟  :آره.زنش شبیه مونیکا بلوچی ِ  اوه!مونیکا بلوچی ولی تمام قد اومد تو ذهنم. یه صحنه هایی از فیلم مالنا؟ لبهای خوش فرم قرمزش با موهای مشکی ضخیم...به نظر منم خیلی خوشگله یه برش کیک و یه چاقوی کمپ خامه ای و تو بشقاب برای آقای پ اوردن. قیافه ی آقای پ با دیدن چاقوی گرونش که تا دسته خامه ای شده بود تو هم رفت  -آخه با این؟؟!  :به خدا هر چی گشتیم چاقویی پیدا نکردیم  به هر حال به خاطر متولد کظم قیظ کرد.آقای پ مردیست با خط قرمزهای بسیار و یکی از این خط قرمزهاش وسایل شخصیشه نمیدونم چرا درک این موضوع انقدر برای بعضیا سخته.پ یه دستمال سفید نخی کاملا معمولی داره که مادرش بهش داده و اونو میندازه رو صندلی و میشینه روش.یه بار یکی از تازه واردها سردش شد و این دستمالو فرو کرد
گربه ها بعضی از اونهایی که دستشون به دهنشون میرسه یه جورایی خودشونو با محیط اطرافشون اداپته کردن.استراتژی های جدیدی اتخاذ کردن بالاخره بعد از این همه سال نسل کشی.خیلیاشون دیگه ریسک نمی کنن و از خیابون رد نمیشن.از تو جوب حرکت میکنن.هم ماشینی از روشون رد نمی شه هم غذایی موشی چیزی میخورن هم میتونن کفترها رو بی صدا فالو کنن. امروز یه توده نارنجی تو جوب حرکت میکرد رسیدم بالای سرش تازه شستم خبر دار شد که هو وایز آف هیم!  گربه ها بعضیاشون که دغدغه ی نون و آب ندارن یکم بالاتر از کف هرم مازلو میشینن. از بلندی اطرافشون و میپان و واسه فان شکار میکنن و کون این و اون میذارن.  استاکر شاید به آدمایی مثل من میگن. دوست دارم از دور دستی در آتش داشته باشم  . توی عکساش دنبال تو میگردم. اونه اونجا نشستی  ا ز گوشه ی قاب پاهاتو آویزون کردی داری سیگار میکشی  یا بی حوصله از جمع هی قدم میزنی  میخوام بدونم به چی فکر میکنی  ا ز عکسای این زنه فقط تا وقتی خودشو قاطی سوژه نکرده خوشم میاد وقتی مثلا تنها از توی کلافه عکس میگیره هر چند همینشم بو داره و گربه محض رضای خدا شکار نمیکنه به نظرم که لعنت به سلف تا
گرد قهوه ای بد رنگی روی شهر نشسته  زل زدم به صفحه ی رادار هیچ نقطه ی قرمزی نمانده همه ی غولها مردن و خبری از ابر قهرمانهای پیزوری نیست دیروز باد شدیدی وزید و کلاهم پرت شد توی حیاط یکی از خانه ها و منم نمی تونم برم برش دارم.این خونه صرفا هست و من قرار نیست باهاش ارتباطی پیدا کنم.  شاید یه جور گلیچ باشه کلاهم فور اور اند آلویز اونجا خواهد موند با اینکه دائما تیتراژ پایانی از اسکرین های بزرگ شهر پخش میشه ولی اسم تهیه کننده گان و توسعه دهندگان و یادم نمیاد ما اونا رو فراموش کردیم همونطور که اونا ما رو فراموش کردن  سمیر یه ست جدید خوش رنگ خریده. هر روز صبح زود بیدار میشه و میره میدوئه. اون خیلی امیدواره و مطمئنه که آپدیت ها و دی ال سی های جدیدی در راهه. ترجیح میدم برم کتابخونه. یه جور دیکشنری پیدا کردم. باید واسه ی مودم یه کلمه ی چند بخشی با ریشه ی یونانی پیدا کنم.