گرد قهوه ای بد رنگی روی شهر نشسته 
زل زدم به صفحه ی رادار هیچ نقطه ی قرمزی نمانده
همه ی غولها مردن و خبری از ابر قهرمانهای پیزوری نیست
دیروز باد شدیدی وزید و کلاهم پرت شد توی حیاط یکی از خانه ها و منم نمی تونم برم برش دارم.این خونه صرفا هست و من قرار نیست باهاش ارتباطی پیدا کنم. 
شاید یه جور گلیچ باشه
کلاهم فور اور اند آلویز اونجا خواهد موند
با اینکه دائما تیتراژ پایانی از اسکرین های بزرگ شهر پخش میشه ولی اسم تهیه کننده گان و توسعه دهندگان و یادم نمیاد ما اونا رو فراموش کردیم همونطور که اونا ما رو فراموش کردن 
سمیر یه ست جدید خوش رنگ خریده. هر روز صبح زود بیدار میشه و میره میدوئه. اون خیلی امیدواره و مطمئنه که آپدیت ها و دی ال سی های جدیدی در راهه.
ترجیح میدم برم کتابخونه. یه جور دیکشنری پیدا کردم. باید واسه ی مودم یه کلمه ی چند بخشی با ریشه ی یونانی پیدا کنم.

پست‌های معروف از این وبلاگ