پست‌ها

نمایش پست‌ها از نوامبر, ۲۰۰۸
تصویر
پرتغالی مه
آخرشم نفهمیدیم این میمون ها تو سر همدیگه دنبال چی می گردن شیپیش؟
سوزی روی برگهای زرد سوزی روی برگهای نارنجی خوش به حال سوزی خوش به حال سوزی از آنجا درختها تا خود آسمان دراز شده اند و گهگاه عنکبوتی چیزی آویزان می شود و لبهای نازک او را می بوسد اوه خوش به حالت سوزی و بدا به حال ما که پول نداریم سوزی باشیم به سوزی بگویید حاضر نیستم حتی یک لحظه جامو بدم بهش لعنت به تو سوزی اوه نه داستان چه غمگین شد سوزی میگه : I hurts me sometimes too if I have to hide my tears I know, you can't bear the reasons of my sadness نازی سوزی نازی
تصویر
داشتم می گفتم که... خسته شده بودم/ ام همه چیز اینجا حالم را بهم می زند به مادرم بگویید انقدر مرا پیش بینی نکند هیجان زندگی م می رود حس نقاشی را دارم که به جای دوری خیره شده ست ولی دستانش منظره ی دیگری را می کشد
میگه خوش به حالت چشات قهوه ایه میگم چطور ؟ میگه واسه من روشنه تابلو میشه خالی می بندم واسه تو فقط تو روشنایی تابلو میشه میگم چطور تابلو میشه؟ میگه مردمکام می لرزه میگم تو مگه شخصیت کارتونی هستی ؟ میگه نه راس میگیااااااااا تا حالا بهش فکر نکرده بودم
تصویر
روزگار غریبیه اتفاق های عجیبی می افته نیمه ی خیر ویکنت برگشته می گن ویکنت اول جوونی جو گیرمی شه و سر از جنگ در میاره اما در کمال خنگی وسط جنگ جلوی توپ قرار می گیره توپچی هام یه گلوله تو سینه اش شلیک می کنن و بنده خدا به هوا پرتاب میشه و نصفه میاد پایین؛ یه چشم، یه گوش، یه گونه، نصف دهان، نصف بینی اما کسی از نیمه خیر ویکنت خوشش نمیاد فکرم نکنم نجات بخشی چیزی این حوالی پیدا بشه تا این دو نیمه رو به هم بچسبونه و هم ویکنت به زندگی عادیش برگرده هم ترازوی خیر و شر دوباره با هم برابر بشه بارون درخت نشین هم انقدر روی درخت نشست و دیدش نسبت به جهان هستی وسیع شد که زیر پاش میوه سبز شد و تصمیم گرفت بره همون دهات بورژوایی شون میوه فروشی باز کنه
Az sex badam miad Az sex khosham miad

Confession

تصویر
30 Seconds to mars | The Story This is the story of my life These are the lies I have created This is the story of my life And I swear to god I'll find myself In the end In the end
زرافه ی نارنجی ؛ خوک قهوه ایی ؛ خرگوش سفید چاق و چله ؛ موش ریزه میزه ؛ نوید آقا اینا ؛ معصوم خانوم ؛ سنجاب حریص ؛ رعنای زیبا و وحشی ؛ بومیان ماداگاسکار ؛ و یوگی و دوستان همه دارن می رن... شبا که پریز خیابان ها را می کشن و چراغ استوا را خاموش می کشن تو به کاکتوس کچل ِکوتولت معجون تیغ زا می خورونی و من می شم یه هکر کلاه قرمزی که پسورد ای میل مردمو می دزده و بابتش پول می گیره و خرج کودکان سرطانی می کنه شعارمونم اینه : بیلیو نو بادی ، دیسیو اوری وان ایت ایز اِ دِینجرس ورلد با لهجه ی یکی از این موسسه های زبان معلوم الحال
تا اینجا یه آلبومُ دان لود کردم بریم ادامه ی داستان...
ولی کلن یه جوری نوشتنمه مثل اون وقتا که اولین وبلاگمو زده بودم اسمش اتاق آبی بود دلم نمی خواست هیشکی بخوندشون ولی مخصوصا می نوشتم که یکی بخوندشون
خنگ اونیه که فکر می کنه این نوشته ها مخاطب خاص داره
من نمی دونم داستان ما چه جوری شروع می شه ولی می دونم – مثلا- چجوری تموم می شه تو وسایلتو جمع می کنی که بری همه ی وسایلت قد یه ساکم نمی شه بعد میای رو به رو ی من وایمیسی من دستامو می ذارم رو صورتت می بینم گوشات سرد سرد ِ کلاه پشمی تو می کشم تا زیر گوشت ولی تو چشمات نگاه نمی کنم چون اینجوری که کلاهتو می کشی پایین قیافت خیلی بانمک می شه اونوقت من خندم می گیره بعد همدیگرو محکم می بوسیم و می گیم خدافظ من منتظر می مونم رفتن و کوچیک شدنت و تو افق نگاه می کنم ولی نمی رم تو کلبه بیرون می مونم تا چند دیقه بعد که دوباره اومدن و بزرگ شدنت و تو افق نگا کنم ممممممممممم می دونی که من عاشق این خداحافظی های ساختگی م که با یه فرنچ کیس میشه به سلام بعدی چسبوندشون.
من از بچه گی عاشق دلقک ها بودم مخصوصا اونایی که زیر یه لبخند بزرگ قرمز یه اخم گنده کردن ولی جراتم نداشتم بخرمشون فقط از پشت شیشه نگاهشون می کردم حتی وقتی دوستام می گفتن داری چیو نگاه می کنی نمی گفتم دارم دلقک رو نگاه می کنم
امثال چه زود زمسون شد
مثل این حرفایی که قورت‌شون می‌دم که با هیچ طول موجی به خودمم نرسه
از این سکوت هایی که همه هستن ولی همه منتظرن که یکی دیگه بشکندش
Deep Dark Silent