من نمی دونم داستان ما چه جوری شروع می شه
ولی می دونم – مثلا- چجوری تموم می شه
تو وسایلتو جمع می کنی که بری
همه ی وسایلت قد یه ساکم نمی شه
بعد میای رو به رو ی من وایمیسی
من دستامو می ذارم رو صورتت
می بینم گوشات سرد سرد ِ
کلاه پشمی تو می کشم تا زیر گوشت
ولی تو چشمات نگاه نمی کنم
چون اینجوری که کلاهتو می کشی پایین قیافت خیلی بانمک می شه
اونوقت من خندم می گیره
بعد همدیگرو محکم می بوسیم و می گیم خدافظ
من منتظر می مونم
رفتن و کوچیک شدنت و تو افق نگاه می کنم
ولی نمی رم تو کلبه
بیرون می مونم
تا چند دیقه بعد که دوباره اومدن و بزرگ شدنت و تو افق نگا کنم
ممممممممممم
می دونی که من عاشق این خداحافظی های ساختگی م که با یه فرنچ کیس میشه به سلام بعدی چسبوندشون.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ