پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئن, ۲۰۱۸
حالا طفلکی منم من  من شوهامتم زیاده
یه وقتایی م همه چی برام خیلی سیمپلیفاید میشه  گوشت آویزان از انتهای شکم مرد در شکاف بین دو پای زن سو سیمپل!
لم دادم روی مبل چرمی مشکی  به انگشتام نگاه میکنم  انعکاس نور پنجره روی لاک متالیکی که به ناخونام زدم افتاده  اروم دستمو حرکت میدم  نور به طرز اغواکننده ای بین انگشتام میرقصه  یک آن احساس میکنم این صحنه جای دیگه ای برای من دیگری اتفاق افتاده  احساس میکنم همونجایی که باید باشم هستم  انگار که بعد مدتها سرگردانی شکل نهایی یک پازل رو دیده باشم و گادفادرانه رشته ی امور و بدست گرفته باشم و از حکمت وقایع سر در اورده باشم