پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژانویه, ۲۰۱۲
با دوستم داشتم میرفتیم ته واگن بانوان در اومد گفت مردا عین بچه هان بعد یکی از بانوان ابتدای ایستگاه شنید پا شد گفت کاملا موافقم بعد همینطور کناریش تا به انتها تریپ موج مکزیکی دوستم گفت انگار هفته ی وحدته
روز آخر...لش و لوشا زیر آلاچیق جم شده بودن واسه سیگار و علف از دور نگاهشون میکردیم دوستم میگفت میدونی فرق ما با اینا چیه؟ «ما یه راس میریم خونه، ولی اینا وایمیسن دل و قلوه میدن» یکیشون پاهاش خیلی لاغره یکی دیگه زیادی درازه منم که مث ماده شیر میمونم به نظرم مردی که کمر و پاهاش انقدر باریکه به درد تولید مثل نمیخوره درازه رو دوستم کراش داره از سایر حیوانات خداحافظی میکنه تا ما رو برسونه رفته دم کوه پارک کرده ینی عمرا اگه یه ذره غلو کنم ماشینش آخرین سیستمه من اصلن سواد ماشینی ندارم نمیدونم اسمش چیه دوستم بلد نیست درو وا کنه کرکر خنده ایه میگه بیا تو وا کن آبروم رفت راس میگه ازین بیلبیلکا نداره ولی تا دست زدم دره وا شد...جووون درازه به حالت سرپا پشت فرمون نشسته یک و نیم متر فقط پاااااااا ، جا نمیشه که یه خورده چرت و پرت میگه بعد میبینه نمیدیم، زیاد بنزین حروم نمیکنه بوق آباد پیاده مون میکنه دوستم گفت خاک تو سرش که خونش کرجه منم تایید کردم بعدم گفت پارتی آزادی یادت نره گفتم باووشه عینکشو میزنه داره میره «پلیسه؟» «چی؟!» «عینکت» «آرره» میدونم پلیس نیست ولی از این که عرضه دروغ گفتن نداره خوشم م
خوشبختی یه کانسپته ولی بدبختی یه داستانه باور کنید
yeah,I'm asexual
هیچی بدتر از پریودی که نمیاد نیست حتی بدتر از نوشتنی که نمیاد
داشتم می رفتم یه مرده صدام کرد خانوم پولاتون ریخت یه نگا کردم رو زمین سه چار تا اسکناس ده تومنی افتاده بود گفتم آخ آخ و تشکر و اینا، حتما یه چیزی میدونسته یارو دیگه
Life I s too short For just one color --L’oreal
وقتایی که خونه تنهام پشمی و میارم خونه از تنهایی بهتره بعد یاد گربه های آدم خوار میفتم اگر بمیرم منو میخوره؟
- How come?! : I know things
شیر فلکه ی اینترنتو بستن یه مدت اعتراض می کنیم و این در اون در می زنیم بعضیامون میریم کمپین ترک اعتیاد، شاید درمان دارویی م نیاز داشتیم با معشوقهای اینترنتیمون خداحافظی می کنیم کمکم عادت کردیم من رفتم دنبال کارایی که همیشه میخواستم برم کلاس آش پزی، من جوون ترینم فرد کلاسم یکی از خانوما منو واسه پسرش خواستگاری کرده، برا اولین بار تو همچین موقعیتی قرار گرفتم... بعد از ظهرام تا غروب ، تو کارگاه معرق کار می کنم تکه های ریز و اعصاب خرد کن چوبو می برم و بهم می چسبونم هزار سال طول کشید تا بالاخره تابلو رو تکمیل کردم گفتن چن میلیون ازم ور میدارن...

Let's cuddle and fall asleep in each others arms

یه عکسه بود رو زمین داغ کویر دراز کشیده بودی...