پست‌ها

نمایش پست‌ها از مه, ۲۰۰۹
«...این را یادم هست که تقریبا همیشه داشت با خودش حرف می زد بیشتر زمزمه می کرد؛ گاهی هم وسط درخت های حیاط دانشگاه پیدایش می کردی که نوک برگی را گرفته و دارد یک چیزهایی خطاب به او می گوید تصویر مردی با موهای سفید و پیراهن هایی خیلی سفیدتر لابه لای شاخه های آویزان یک درخت توت قرمز... بچه ها زیاد پشت سرش جوک می ساختند و در این کارشان یک جور دق دلی خالی کردن هم بود؛ دق دلی از کسی که بی رحمانه تو را با سوال هایی رو به رو می کند که نمی خواهی با آنها رو به رو شوی....»
تصویر
از این دو قلوها خوشم اومده I go ooh ooh, you go ah ah lalalalalalalala The Veronicas | Untouched
آدم لاغر سفت هی فشارش بدی قربونش بری این آدما خوبن که صدای آدمو عوض می کنن
ازدواج یعنی به طور همزمان جسم و روحت و بذاری در اختیار یه آدم آپی دانی هر چی در بست در اختیار
اگه مرد بودم میرفتم یارو دختره ی ویکتوریا سکرتی رو می گرفتم مجبورش می کردم واسم هی لباس زیر تا کنه نمی دونی با چه اروتیک و احترامی با این موجودات ! برخورد می کنه
پژوییه آروم شیشه ماشین شو می کشه پایین میگه : بلدی ک.ی.ر بخوری؟ چیزی که برام عجیبه اینه که چرا من؟ این جور آدما یه تیپای خاصی ن آرایش غلیظ موی رنگ کرده تیپ و هیکل فلان
عاشق شوالیه ی ناموجودم شاید عین دورامانت که چون از هیچ کدوم از مردایی که وجود داشتن خوشش نمی اومد عاشق کسی شده بود که وجود نداشت
دری بی خانه روی تپه ای دور و مه آلود جوری که دلت می خواد بری بازش کنی ببینی اونورش چیه فکر کنم همون در معروف تخته شده به لولای فراموشی باشه
everybody lies everybody lies everybody lies everybody lies
جنگ و صلح تلستوی از دست خانوم می افته و آقا شروع می کنه خودشو تکون می ده خانومم آه و اوه و ایزی ایزی مام می خندیم دستشون دردم نکنه حداقل فهمیدیم چه انسانهای سرد مزاجی هستیم و زودتر بریم فکر دوا درمون
جوجه هه بود تو الو الو من جوجو ام بند و بساطشو جم می کرد همینکه می رفت می گفت بریم بریم
یارو دختره می گفت این قصه ها و رویاها همه قبلا مال من بوده تو دزدیدیش چه مسخره خودت دزدی |:
لاک پشتمو بعضی روزا می برم پشت پنجره یه جوری تعجب انگیزی خورشید و نگا می کنه کلاغ بدجنس م لاکی و نگا می کرد انقده که خوبه
از باغبون پیر دانشگامون نشای چندتا گل خریدم وقتی می خواست بده انگار دلش نمیومد دلش آدم یه جوری می شد
آدم یه مردایی و از قص عصبانی می کنه که بهشون بگه بیبی اِستی ویت می و اینا آی لاو ایت
چه جوریاس که وقتی با چشمای خودم می بینم احساس می کنم با بقیه فرق دارم ولی اگه از تو آینه به خودم و بقیه نگا کنم احساس می کنم هیچ فرقی ندارم بعد مردم میان تو آینه به من و خودشون نگا می کنن می گن خوبی تو؟
اینکه یه آدمی بشه اتفاق نیفتاده زندگی ات اینکه برات مهم نباشه اتفاق ِخوب باشه یا بد صرفا علاقه به وقوع خیلی ترسناکه خیلی هم خطرناک
تصویر
خداییش بعد پست قبل خیلی می چسبه
مامانه وقتی همسن من بوده یه بچه داشته سکس شو داشته کارشو داشته انقلابشو کرده ولی من چی من از اون وقتی که چشم وا کردم خوردم و خوابیدم و درس خوندم تازه هنوزم در سه امر فوق دچار مشکلم و لنگ می زنم همیشه این احساس و دارم که بقیه از یه چیزایی خبر دارن یه چیزایی چشیدن، حس کردن که من نمی دونم قبلنا وقتی می گفتن نسل سوخته یاد بومیان ماداگاسکار می افتادم که دور کمرشون لنگ بستن و خندم می گرفت ولی الان احساس سوختگی دارم در حد هشتاد و هفت درصد منهای دندانها که طبعا به خاطر بودن در دهان از سوختگی در امان موندن تازه شم دیدی یه روزایی هست که همه برای آدم میشن لقمان حکیم از دستک تاپ یارو که روش نوشته Turn of your computer and Get out of your apartment Stop the excessive shopping And masturbation Prove you’re alive If you don’t claim your humanity You will become a static - چَشِم ! سه ساعت فسفر می سوزونی Riddle حل کنی جوابش اینه : Life is what happens to you while you’re busy making other plans انصافا بهترین جمله اییه که درباره زندگی شنیدم

Columpio

تصویر
یک کم تاب خورد بازم تاب خورد .
این زندگی را نمی خواهم حداقل برای یک امشب و یک فردا .. فقط می خواهم اول به خدا ایمان بیاورم .. بعد از او بخواهم مرا از این جا ببرد .. بعد که برد یک نخ سیگار با او بکشم و بخواهم .. فقط یک بار .. تام ویتس حرام زاده را روی یکی از ابرهای دنجش احظار کند که به من روش کبریت زدن مسخره ی لعنتی اش را یاد بدهد .. هر چند که می دانم او حرام زاده تر از این حرف هاست که بیاید ..
بچه که بودم یه شخصیت خیالی به اسم پریسا تو مایه های سیندرلا ساخته بودم یه بار با یکی از بچه های کلاس دربارش صحبت کردم اونم ظاهرا خیلی خوشش اومده بود جوری که همه ی راه مدرسه تا خونه رو درباره ی اون حرف می زدیم یه روز دیدم خوب خر مفت چرا سواری نگیرم اینه که هر چی خودم دوست داشتمو به اسم پریسا می گفتم تا برام بخره اونم می خرید می گفت بده به پریسا منم خوب میدادم