پست‌ها

نمایش پست‌ها از ژوئیه, ۲۰۰۸
اصن دوس دارم بت دروغ بگم خیلی باحاله « تنهایی آدمو تلخ می کنه » شمام بیکار نشینید ؛ دهن کجی کنید.
تصویر
To try and touch the sun My fingers burning Before you're old you're young Yeah I'm still yearning…
می خوام همیشه سردت باشه همیچوقتم سردیت نره اونوقت یه لباس بافتنی کلفت سفید تنت کنم هی بغلت کنم بهت بگم پُف پفی
"یه وقتایی هست رنگها توی هم می رن مثل اون تابلوی آبرنگی که کردنش تو حوض و هچکس دیگه نخریدش کسی از جیغ زدن یه شبح توی آب خوشش نمیاد و دراکولاهام وقتی روزها از پله های قصرشون میان پایین فرقی با آدمای معمولی ندارن اونا فقط تو شب نور کمتری جذب می کنن" درست همون موقع یه جریان هوای شدید زیر پام وا شد از اینا که اگه سرتو بکونی توش نفست می گیره سرمو کردم توش شال سبزمو با خودش برد تو هوا همون که انگار یکی با لیوان رنگ ریخته روش دلم سوخت
آدمک خمیری قهوه ای یه بود جوراباشو می کرد تو لامپ می دوخت (:
When I was a child the stars were so close that just by reaching a little I could have picked them in my pocket. Over the years the stars have moved further and further away... p.s: Come sit on mama lap !
نمی دونم چرا بعضی ها منو مسئول جبر جغرافیایی – اقتصادی – ظاهری !- شون می دونن! (A tired or sleepy smiley)
تصویر
ساعت 10:30 دقیقه شب است و باغ هتل ،زیر پنجره اتاق با سنگ ها و درخت هایش در مه غوطه می خورد. می گوید: «دلم می خواهد ازدواج کنم. بچه می خوام. مجبوری عشق داشته باشی. دلیل دیگه ایی واسه زندگی کردن نیست. آدم فرقی با موش نداره؛ جفتشون واسه یه چیز به دنیا اومدن؛ که تولید مثل کنن» و ادامه می دهد: « مشکل اصلی من همینه؛ نمی تونم کسی رو دوست داشته باشم » انگار که پی شکار چیزی باشد، می ایستد، سیگار را پیدا می کند و پک زنان روی تشک می افتد؛ « نمی تونم، نمی تونم به کسی اون قدر اعتماد کنم که خودمو بدم به اش. ولی الان آماده ام. تقریبا وقتشه. واقعا باید... » چشمهایش تنگ می شود اما صدایش فرسنگ ها دور از تنش، هنوز بی تفاوت است؛ « ...چون... خب...مگه چیز دیگه ای هم هست؟ »
درست زمانی که چیزی یا کس دیگری برایم نمانده بود خودت را ازم گرفتی اونوقت که من سبک شدم قد یه برگ زرد پاییزی که با باد همراه می شود از هیچ پلی به تنهایی عبور نمی کردم می ترسیدم از زمزمه های باد اغواگر : پرواز کن
هی گفتم قصه ی جدیدم می خوام گفتم قلاب جدید می خوام گفتم کلکسیون ماگام و مجسمه های سرخ پوستی و آدم جنگلیام دارن خاک می خورن گوش نکردید مجبور شدم گیر بدم به extreme! حالا همش دلم می خواد از این شرتا بپوشم برم تو خیابون
تو همیشه پشیمانی هیچ وقت تو باغ نبودی هیچ وقت تلاشی م واسه اومدن به این ور باغ نکردی هر چند این دم آخری یه زوری زدی که قابل تحسین بود ولی بلد نبودی قهوه ایی کردی
تصویر
Kari the babysitter thinks she is in for a night of routine babysitting. She is prepared to provide neurological stimulation with some soothing musical accompaniment for little Jack-Jack, the smallest member of the incredible Parr family. Little does she knows that Jack-jack will teach her a thing or two about babies with "special needs". true to her word, Kari proves that she can handle anything Jack-Jack can dish out just barely. And Jack-Jack proves that listening to Mozart truly does make babies smarter :) . Or in his case discover his superpowers :) [ + ]
تصویر
بنفش ِ عمیق فرو رونده آدم از بالا که نگا می کنه مشکیه ولی همینطور که میره پایین می بینه که دیواره هاش بنفشه
آبی
قراره فید اینجا رو من ببندم پس یه راست تشریف بیارید تو طویله
the eraser!