این لعنتی مرا راه نمی دهد
راه نمی دهد
شاید خیلی هم بد نباشد
یک بار هم که شده
محض تنوع
این بار من ایستاده م
بر آستان دری که کوبه ندارد

شاید باید دور ریخت
عکس برگردونای هیرو های بچه گی رو
میگه یه چیزایی و برای من و تو نمی گن
میگه ژپتو م دروغ گو بوده
اگه نبوده پس پینوکیو دروغ گفتن و از کی یاد گرفته
من میگم همه چی زیر سر پری مهربون بوده
میگه اینا رو برا سر کار گذاشتن من و تو میگن
تا یادمون بره دره اصلا کوبه نداشته
شاید راس میگن اینکه اگه یه چیزیو یه مدت بزاری جلو چشمت
یادت میره
واسه آهنگه یه پوستر پیدا کردم
زدم به دیوار
عکس یه دخترس که صورتش پیدا نیست
با چنتا پروانه قرمز دورش
یکودومو داره میگیره تو چنگش...

نظرات

ارسال یک نظر

پست‌های معروف از این وبلاگ