ماه ها و سال ها از دریاهای آب و آتش گذشتند، ماه ها و سال ها دره های پر از ددان خونخوار را زیر پا گذاشتند، ماه ها و سال ها عرق ریختند و از کوه های یخ زده و آتش گرفته بالا رفتند و از سرازیری های یخ زده و آتش گرفته پایین آمدند. ماه ها و سال ها از بیشـه هـای تیره و تاریک کـه صـداهای «می کشـم، می درم» از هر گوشه ی آن به گوش می رسید، گذشتند. ماه ها و سال ها تشنگی کشیدند و گرسنگی دیدند، ماه ها و سال ها با هزاران دام و تله روبرو آمده به سلامت بدر رفتند. ماه ها و سال ها اژدهای هفت سر و هزار پا سر در عقب آن ها گذاشتند و نفس آتشین و گند خود را روی آن ها ریختند عاقبت جرقه های سم اسب جـوان چشم های آن ها را و کور گردانید و راه را گم کردند، هزاران فرسخ به سوی خاور و هزاران فرسخ به سوی باختر راه سپردند، هزار و یک صحرای خشک و بی علف را که آتش از آسمان آن ها می بارید پشت سر گذاشتند، لیکن تمام این ها در نظر تلخون به اندازه یک چشم برهم زدن طول نکشید.

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ