بازگشت اکس لاورها آدمو یاد گداهای پنج شنبه شب میندازه.آدمیو که با چارمدل قرص و کلی پول تراپیست فرستادی پس ذهن تبدیل شده به سینگل ردی تو مینگل.الان با رعایت فاصله ی استاندارد میدونم که این آدمو برا چی میخواستم؛
جاودانگی
چند روز پیش خانه ی یکی از اقوام بودیم. خانه ی پرنده مجسمه ای بود مال همین دوران جاودانگی که قالب کرده بودم بهشون .گذاشته بودن کنار پذیرایی.گنجشکهاش شبیه جوجه کلاغ بود و چوبش رنگ مدفوع .به نظرم اگر نفرت و بخوای جامد کنی خانه ی پرنده مثال خوبی براش باشه.

پست‌های معروف از این وبلاگ