روی در چوبی نوشته بود انجمن حمایت از حیوانات
در زدیم، پسر چاق مهربون درو وا کرد
نور از بیرون به داخل اتاق ریخت و مثلثی رو گربه ی سیاهی که تو پاگرد نشسته بود افتاد
سبد حصیری و گذاشتم کف اتاق
گربه ی سیاه لی لی کنان از پله ها اومد پایین
یه پا نداشت
دستاشو گذاشت لبه ی سبد و خم شد توش
- فوضـــــول!
رفتیم دیدن سنجابها و لاکپشتها ی بی سرپرست و بعضا بد سرپرست
سه پایه مثل قهرمانهای دو میدانی از این اتاق به اون اتاق همراهیمون کرد 
- سه پایه؟ :D 
: بعله، لطفا این گربه رو به کسی ندید. خیلی به درد کارگاه مون میخوره.

پست‌های معروف از این وبلاگ