مرد خوش قیافه ی ِ کرواتی با احترام در و برام وا می کنه
انتهای راهرو پنجره ایی ست که بالاش نوشته "دریافت" 
خانوم مهربان و زیبایی از تو پنجره سرشو بیرون میکنه
اسممو می پرسه و پوشه ی مقوایی بزرگ و میده دستم و خداحافظی می کنه 
ورقه ی نگاتیو و از تو پوشه در میارم و جلوی نور مهتابی سالن میگیرم
Alien یی به غایت زشت و ترسناک با دو حفره ی سیاه بزرگ به جای چشم به من مینگرد
یک لحظه یاد آن صحنه ی کذایی "حس ِششم" می افتم
دستم می لرزه و سریع نگاتیو و تو پوشه می اندازم
و ناخوداگاه به در ورودی نگاه می کنم
خوشبختانه مرد کرواتی صحنه را ندید
نفس راحتی میکشم و سریعا از این ساختمان نفرین شده خارج میشوم.

پست‌های معروف از این وبلاگ