باباهه هم به جمع الاف ها اضافه شده(آفیشالی)...جوری که بیست و چار ساعته کاف شعر میگه و میخوره و میخوابه...کلا یه شیشه مربا اونم توت فرنگی برای ستیس فکشن او کافی ست ؛ رو همه چی مربا میریزه. بد مامانه داد میزنه که هر چیزی جای خودشو داره مربا برای صبحونه س من انقدر زحمت میکشم هدر نده. منم شعر میخونم: میزند سی میلیون به شیشه ، مثل انگشت فرشته...زیر چشمی نگا می کنم می بینم داره میخنده...یه بار ازش پرسیدیم با پاداش بازنشستگی ش چیکار می کنه؟ گفت نفری پنج میلیون به شماها میدم بقیشم مال من و مامان، که مامانه باز داد زد خوبه خوبه و اینا...کلا این مامانه به مثابه ترمزه وسپا عمل می کنه. ولش کنی خرج ویراش می کنه. ویر چیزهای عجیب غریب می گیره...یه مدت ویر تلفن گرفته بود...هر روز با یه رنگ و مدل میومد خونه...یه مدت ویر ماشین حساب...این آخریا ویر سه راهی و چند راهی گرفته رفته از این تایمر دارا خریده که 120 ثانیه باس صبر کنی، ادم حالش به هم میخوره.
 جدیدا مهر میندازه و نماز میخونه...معلوم نیست چی تو بازنشستگی دیده که نماز خون شده! دولا راست میشه و یه چیزایی وز وز میکنه البته وسطاش خسته میشه و مثل این فلجا نشسته میخونه..شایدم ما بلند خندیدیم اونم خندش گرفت. 
 تازشم یه چیزهایی هست در محدوده ی تفکرات ش که اصولا خدشه بردار نیست. مثلا همین پشمی. معتقده که این بچه روباهه نه گربه. میگه غیر ممکنه گربه انقدر آروم و باهوش باشه. دمش کلفت و راه راهه گوشاشم درازه و صبحا تا سر کوچه اسکورتش میکنه؛ پس بچه روباهه

پست‌های معروف از این وبلاگ