قرار بود پسر بچه حداکثر چهل و هشت ساعت بعد از تولدش بمیره
چون مغز نداشت؛ ولی تا چهل و هشت ماه دیگه م زنده موند
زن پیشونی پسر و نوازش میکنه
پلکهاش آروم تو حدقه ی چشماش میلرزه
با اون مژه های بلند شبیه عروسکهای چشم آبی دختر بچه هاس
عروسکهایی با پلکهای متحرک
یکی از حضار با صدای بلند میگه:
مطمئنم این پسر از پنجاه درصد طرفدارای جاستین بیبر باهوش تره
همه می خندن
زن نمی خنده
یه قطره اشک درشت از گوشه چشماش میوفته رو گونه ی پسرک
پلک های پسر بچه باز تکون تکون میخوره

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ