كيفمو مي كشم رو فرشسنگ پياده رو
بي علاقه به دور و ور
آفتاب خيلي تنده
مثل يه موش كور رامو با چشماي تنگ كرده وا مي كنم ميرم جلو
يه زانتياي سفيد ترمز ميزنه كنار جدول
يه دختر بچه همينكه از در عقب پياده مي شه گوشي موبايل از دستش ميوفته تو جوب
مرد پشت فرمون عصباني و در حال فحش دادن پياده مي شه مياد سمت دختر
منتظرم كه چك و لگدشو حواله كنه
ولي همونجا چشم تو چشم با من مي ايسته
انگار آشنا باشم
حتي شايد گوشه ي لبش لبخندي م باشه
مرد معلوم نيست چه مرگشه
براي منم مهم نيست
ولي براي چند ثانيه چسبيد پشت ﭘﻠﻜﺎﻡ

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ