پسر بچه گوشه ي اتاق رو تشك نشسته
زن لباساشو در مياره
و پارچه ي رنگيو ميكشه رو تنش
مرد به بچه اشاره ميكنه
زن ميگه اشكال نداره
اونوقته كه مردم لخت ميشه و ميره سراغ زن مشغول ميشه
پسر بچه از سر جاش بلند ميشه و كنجكاوانه سمت آنها ميره
زن در همون حال با
يك دست بچه رو دور ميكنه
ميگه برو مامان به به بخور
بچه گوش نميكنه
زن بيخيال بچه ميشه
از مرد ميپرسه چيه نمياد؟
مرد سرعت ضربه هاشو بيشتر ميكنه
چيزي از زن مي پرسه
كه زن جواب ميده همينم برا بچم مي كنم
پسر بچه چيزي سر در نمياره
شايدم حوصله ش سر رفته
ميره دنبال قاقالي لي
نزديك و نزديك تر ميشه
دستشو دراز ميكنه
گوشي و ميندازه پايين
تصوير سياه مي شه...

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ