وسط حیاط ایستاده بودم
به نقطه ی قرمز عجیبی که تو آسمون درست شده بود زل زده بودم
که چه طور دور خودش می چرخید
بزرگ و بزرگ تر میشد و تیره تر
دیدم که چطور از محتویات آسمون شروع به بلعیدن کرد
و ساختمون ها
و آدمها...
چه شکوهی
چه شکوهی
نوبت من هم می رسید
اهمیتی نداشت
تو اون لحظه تنها به دوربین م فکر می کردم
که احتمالا شارژم نداشت

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ