پنجره ی باز و هوای خنک
اون بیرون بوهای خوبی میاد
بوی خاک خیس
خنکی تشک زیر پتوی گرم
هوس عجیبی و تو رگات پخش می کنه
دلت می خواد یکی کنارت خوابیده بود
عین درخت آویزونش می شدی
تو چشاش زل می زدی
می دیدی اینم چشاش آجریه
از آجرای کوچیک ساخته شده
همین که به مردمک نزدیک تر میشه
روشن و روشن تر میشه
از تو پنجره ی دایره ای شکل بهت زل زده
دایره تو فضای تاریک و سیال هی دور و دور تر میشه
خداحافظ ژوپیتر
خدا.......حافظ


نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ