من هم خیلی رنجها کشیدم
از خانه بیرون می رفتم، کنار اسکله و بندر می آمدم
از جار و جنجال خیابان فرار می کردم...
من نمی توانستم وسوسه ایی که مرا گرفته بود از خود دور کنم.
در بولوار، کنار یک مغازه ی تمبر فروشی عکسی هست که کار یک نقاش ایتالیایی ست
عکسی از یک الهه، که جامه ای به تن دارد
شاخه ای از گل عشق به موهای پریشانش زده است و به ماه نگاه می کند
نیرویی ناشناخته مدام مرا به آن مغازه می کشاند.
ساعت ها محو تماشای این تصویر می شدم
بعد با صدای لرزانی افزود:
آن تصویر تا حدودی شبیه شماست

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ