دنیایی که من خدایش باشم
برای روشن نگه داشتن فانوس های معبدش باید قربانی بگیره
از این معبد های چند گوشه ی تیز
که حتی کلاغام نمی تونن برن روش لونه کنن
هنوز م بدم میاد
از هر چیزی که تو خوبیش اغراق شده باشه
از آدمای بالدار
و هر کی که نمی فهمه کجای کاره


کجا بود که خوندم
اگه یه آدمی بیفته تو سیاهچاله
و کسی از فاصله به افتادن اون شخص نگاه کنه
تو افق دیدش فقط افتادن و می بینه ، تا بی نهایت
یعنی هیچوقت اون فرد از نظرش نمی ره
در حالی که اون شخص خیلی وقته که نابود شده
ترسناک نیست؟

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ