دیشب تو خواب قهرمان یه فیلم کمدی- ترسناک بودم
صحنه ی اول فیلمم اینجوری شروع شد
که تو اتاقم نشسته بودم
بعد دیدم صدای شیر آب می آید
با ترس و لرز یواش یواش صدا رو دنبال کردم
تا رسیدم تو آشپزخونه
دیدم یه ملاقه زیر شیر آب معلق تو هوا وایساده
انگار که یکی داره می شورتش
منم بدون اینکه بترسم یه جوری که معلق بودن ملاقه یه امر عادیه
در کمال کسخلی شیر آب و بستم
و منتظر موندم ببینم ری اکشن این جناب شوستنده چیه
که بعد از چند لحظه ملاقه هه افتاد رو زمین
با افتادن ملاقه دوباره ترس و لرز من شروع شد
بعد رفتم سراغ در خروجی ( یکاره!)
درو که باز کردم دیدم یه پیرزن چاق نیم متری پشت در واستاده
سری درو بستم
و از این نگاههای مهران مدیری وارانه تو دوربین کردم
دوباره درو باز کردم دیدم هیشکی نیست
خلاصه داستان گریز و تعقیب ما ادامه داشت
تا بالاخره پیرزن رو تو پاگرد گیرش انداختم
با دستام گردنشو گرفتم و تا تونستم فشار دادم
بعدش از بالای پله های مارپیچ راهرو انداختمش پایین
عین تخم مرغ پخش زمین شد
تا خواستم بگم آخیـــــــــــــش
دیدم از سرجاش بلند شد
یکم خاک رو لباساشو تکوند و از ساختمون رفت بیرون

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ