به سوی من می دوی و من ، کنجکاو به صدای قدمی که جلو می آید ، در سکوت منتظر می مانم
به نزدیکم که می رسی ، به رسم ادب ، به استقبالت می آیم ، آن چند گام آخر را می گویم، همان که بعدش رسیدن است.
و تو به رسم طنازان چند گامی عقب میروی
مرا با رمز و راز چکار؟
تنها در این اندیشه ام که آیا می خواهی مرا بجایی ببری که از آن آمده ای؟ یا انتقام سکوت و انتظار را از من بگیری.
هرگز وجودش به روابط نیمبند راضی نمیشد؛ یا باید از همه کناره میگرفت و در خود فرو میرفت و یا پنهانترین گوشههای عشق را نیز با کسی میکاوید.
نظرات
ارسال یک نظر