دیشب که دستمو تا اون ور تخت دراز کردم
می خواستم بدونم کسی هست یا نیست
می دانی ؟
نبود...
اون ور هیچ چیز نیست
جز تاریکی مطلق
ادم بعضی وقتها انتظارات عجیبی دارد
حتی از موجود سنگدلی مثل تاریکی
که هزار سالم تو ی چشمای خالی ش زل بزنی
هیچ چیزی گیرت نمیاد
فقط مچاله ترت می کنه
ولی خوب بیست و یک سالم کم نیست
چرا هیچ اتفاقی نمی افته؟

نظرات

پست‌های معروف از این وبلاگ