عده ای پیرمرد نجار دور آتیش ایستاده بودند
پرسیدم آقایون چوب گلابی دارید؟
با تعجب به من زل زدند و انگار که مضحک ترین جک دنیا رو شنیدن
شروع کردن به هار هار خندیدن
به هم میگفتن "چوب گلابی؟" و از شدت خنده خم و راست میشدند
بدین سان من تلوتلو خوران در تاریکی خیابان گم شدم
پرسیدم آقایون چوب گلابی دارید؟
با تعجب به من زل زدند و انگار که مضحک ترین جک دنیا رو شنیدن
شروع کردن به هار هار خندیدن
به هم میگفتن "چوب گلابی؟" و از شدت خنده خم و راست میشدند
بدین سان من تلوتلو خوران در تاریکی خیابان گم شدم