وقتی که بم گفت میخوام فراموشت کنم گفتم همچین میگه انگار میخواد بره داروخونه قرص فراموشی بخره ولی الان دیدم نع راس میگفت رفته کپسول شم خریده
پستها
نمایش پستها از نوامبر, ۲۰۱۱
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
مادرپدربزرگم زن ثروت مندی بود کلی باغ و املاک داشت به اضافه چندتا آسیاب پدربزرگم عاشقش بود تا اینکه شوهرش مرد و با یه مرد دیگه ازدواج کرد از اون به بعد پدربزرگم از مادرش متنفر شد چند سال بعد مادرش می میره و پدربزرگم همه ی اموالی که از مادرش به ارث رسید و به برادرای ناتنی ش می بخشه حالا ارث میلیونی به کنار چیزی که دائما تو ذهنما تکرار میشه تصویر یه آسیاب بادی* که پره هاش آروم توی باد می چرخه با گلای لاله ی قرمز که تکون تکون می خورن *با اینکه می دونم آسیابای ایرانی این شکلی نیستن
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
بارون شديدي مياد غذامو خوردم و شكم سير خيابونا رو بالا پايين مي كنم يه مغازه كفش فروشي نظرمو جلب مي كنه اعين مارك دار معروفاس از ديزاين ويترين و پوسترا معلومه كه هر گدايي پاشو نميذاره اين تو خوش دارم برم تو وارد كه ميشم يه آقاي قدبلند خوشرو عينكي بهم لبخند ميزنه ميگه خوش اومدي انقد قشنگ لبخند ميزنه كه دلم نمياد لبخند بك نكنم بعد مي بينم نگاش ميره پايين سمت كفشام اوه... اصلا كفشام يادم نبود كتونياي داغون سيستره پام بود سه سال پيش اسقاط شده بود من رفته بودم انباري پبدا كرده بودم واسه تربيت بدني بپوشم آدميم كه يه بارم نشده تو عمرم كتوني بپوشم جز كانورس كه كفشه نه كتوني خلاصه يه وضي بعد رفتم سمت قفسه كفشا به نظرم بيشتر به درد كوهنوردا ميخورد چيزي نبود كه سليقمو قلقلك بده جناب خوش لبخند داشت واسه بكي از مشترياش درباره ي انواع لايه هاي دوخته شده رو ي كفش توضيح ميداد يه دونه از اين پادوهاش افتاده بود دنبالم ميخواست بگه مي تونم كمكتون كنم، ولي تخم نمي كرد خيلي جاها رفتم اين اولين بار نبود بعضي وقتا كلفتم بهشون ميگم يعني چي اخه ميتونم كمكتون كنم اين اخلاقم به پدربزرگ مرحومم رفته بهش مي گفتن حا...