Oldie
یکی بود یکی نبود
یه جنگلی بود
یه پیرمرد داشت
پیرمرده می گفت چشماتو ببند جوون
جوون چشماشو می بست
می گفت جوون چی می بینی؟
جوون می گفت هیچی
پیرمرده می گفت هااااااااا خوب هیچی همه چیزه
بعد هر هر می خندید
یه جنگلی بود
یه پیرمرد داشت
پیرمرده می گفت چشماتو ببند جوون
جوون چشماشو می بست
می گفت جوون چی می بینی؟
جوون می گفت هیچی
پیرمرده می گفت هااااااااا خوب هیچی همه چیزه
بعد هر هر می خندید
نظرات
ارسال یک نظر