به سوی من می دوی و من ، کنجکاو به صدای قدمی که جلو می آید ، در سکوت منتظر می مانم
به نزدیکم که می رسی ، به رسم ادب ، به استقبالت می آیم ، آن چند گام آخر را می گویم، همان که بعدش رسیدن است.
و تو به رسم طنازان چند گامی عقب میروی
مرا با رمز و راز چکار؟
تنها در این اندیشه ام که آیا می خواهی مرا بجایی ببری که از آن آمده ای؟ یا انتقام سکوت و انتظار را از من بگیری.
کاش یه پندمی جدید بیاد اونجا میتونیم نون بپزیم همه با هم surviver باشیم و کمتر مجبور باشیم موفق باشیم.
نظرات
ارسال یک نظر