پرتغالی مه
پستها
نمایش پستها از نوامبر, ۲۰۰۸
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
سوزی روی برگهای زرد سوزی روی برگهای نارنجی خوش به حال سوزی خوش به حال سوزی از آنجا درختها تا خود آسمان دراز شده اند و گهگاه عنکبوتی چیزی آویزان می شود و لبهای نازک او را می بوسد اوه خوش به حالت سوزی و بدا به حال ما که پول نداریم سوزی باشیم به سوزی بگویید حاضر نیستم حتی یک لحظه جامو بدم بهش لعنت به تو سوزی اوه نه داستان چه غمگین شد سوزی میگه : I hurts me sometimes too if I have to hide my tears I know, you can't bear the reasons of my sadness نازی سوزی نازی
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
روزگار غریبیه اتفاق های عجیبی می افته نیمه ی خیر ویکنت برگشته می گن ویکنت اول جوونی جو گیرمی شه و سر از جنگ در میاره اما در کمال خنگی وسط جنگ جلوی توپ قرار می گیره توپچی هام یه گلوله تو سینه اش شلیک می کنن و بنده خدا به هوا پرتاب میشه و نصفه میاد پایین؛ یه چشم، یه گوش، یه گونه، نصف دهان، نصف بینی اما کسی از نیمه خیر ویکنت خوشش نمیاد فکرم نکنم نجات بخشی چیزی این حوالی پیدا بشه تا این دو نیمه رو به هم بچسبونه و هم ویکنت به زندگی عادیش برگرده هم ترازوی خیر و شر دوباره با هم برابر بشه بارون درخت نشین هم انقدر روی درخت نشست و دیدش نسبت به جهان هستی وسیع شد که زیر پاش میوه سبز شد و تصمیم گرفت بره همون دهات بورژوایی شون میوه فروشی باز کنه
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
زرافه ی نارنجی ؛ خوک قهوه ایی ؛ خرگوش سفید چاق و چله ؛ موش ریزه میزه ؛ نوید آقا اینا ؛ معصوم خانوم ؛ سنجاب حریص ؛ رعنای زیبا و وحشی ؛ بومیان ماداگاسکار ؛ و یوگی و دوستان همه دارن می رن... شبا که پریز خیابان ها را می کشن و چراغ استوا را خاموش می کشن تو به کاکتوس کچل ِکوتولت معجون تیغ زا می خورونی و من می شم یه هکر کلاه قرمزی که پسورد ای میل مردمو می دزده و بابتش پول می گیره و خرج کودکان سرطانی می کنه شعارمونم اینه : بیلیو نو بادی ، دیسیو اوری وان ایت ایز اِ دِینجرس ورلد با لهجه ی یکی از این موسسه های زبان معلوم الحال
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
من نمی دونم داستان ما چه جوری شروع می شه ولی می دونم – مثلا- چجوری تموم می شه تو وسایلتو جمع می کنی که بری همه ی وسایلت قد یه ساکم نمی شه بعد میای رو به رو ی من وایمیسی من دستامو می ذارم رو صورتت می بینم گوشات سرد سرد ِ کلاه پشمی تو می کشم تا زیر گوشت ولی تو چشمات نگاه نمی کنم چون اینجوری که کلاهتو می کشی پایین قیافت خیلی بانمک می شه اونوقت من خندم می گیره بعد همدیگرو محکم می بوسیم و می گیم خدافظ من منتظر می مونم رفتن و کوچیک شدنت و تو افق نگاه می کنم ولی نمی رم تو کلبه بیرون می مونم تا چند دیقه بعد که دوباره اومدن و بزرگ شدنت و تو افق نگا کنم ممممممممممم می دونی که من عاشق این خداحافظی های ساختگی م که با یه فرنچ کیس میشه به سلام بعدی چسبوندشون.