سوزی روی برگهای زرد سوزی روی برگهای نارنجی خوش به حال سوزی خوش به حال سوزی از آنجا درختها تا خود آسمان دراز شده اند و گهگاه عنکبوتی چیزی آویزان می شود و لبهای نازک او را می بوسد اوه خوش به حالت سوزی و بدا به حال ما که پول نداریم سوزی باشیم به سوزی بگویید حاضر نیستم حتی یک لحظه جامو بدم بهش لعنت به تو سوزی اوه نه داستان چه غمگین شد سوزی میگه : I hurts me sometimes too if I have to hide my tears I know, you can't bear the reasons of my sadness نازی سوزی نازی