پست‌ها

نمایش پست‌ها از آوریل, ۲۰۲۵
یک بار پولدار و بی نیاز بودم هر چی اراده می کردم مال من بود اما شاد نبودم و باز ذهنم غر میزد حتی تصورشم مهیب و ترسناکه
کاش یه کاراکتر تو هتل وایت لوتس بودم اما یه سروایور تو شت هول خاورمیانه‌م
خواب میبینم پشت در خونه‌م زنگ رو میزنم یه زن غریبه جواب میده معذرت خواهی میکنم به ردیف زنگهای سفید با تردید زل میزنم یادم نمیاد یک بودیم یا دو ایندفعه زنگ یک رو میزنم باز همون زن جواب میده همینکه میام جوابی بدم یه عده کیک بدست پشتم ظاهر میشن میپرسم سوپرایز پارتیه؟ میگن آره در باز میشه و منم پشت سرشون میرم تو سکانس بعد روی تخت سفید دراز کشیدم زن و یه دختربچه اونور اتاق رو کاناپه لم دادن موقعیت اکواردیه  اشتباهی اومدم اینجا خونه ما نیست همین حین یه ارگاسم شدید و تجربه میکنم جوری که به نفس نفس میفتم  و مچاله از خواب پا میشم هر چقدر فان و عجیب غریب و طولانی من این مدل و نمیخوام با مغزم نمیخوام زندگی کنم من میخوام با بدنم زندگی کنم.