میگه بهت قول میدم همه چیز بهتر میشه من تو ذهنم پلهان که میریزن برجهان که میپاشن سیاهچاله هان که همه چیزو میکشن تو ولی برای اینکه دلش نشکنه میگم باشه قبول راستش برام مهم نیست در بلند مدت همه مرده ایم
شرار انگیز و طوفانی هوایی در من افتادهست که همچون حلقهی آتش در این گرداب می گردم برار ای بذر پنهانی سر از خواب زمستانی که از هر ذرهی دل آفتابی برتو گستردم...