هيچ لذتي بالاتر از خوردن نيست؛ منقل بادبزن بلال پيت ِ آب نمك
پستها
نمایش پستها از ژوئیه, ۲۰۱۱
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
بعد خوب يه يارويي بود كه فقط بش پا دادم چون شبيه تو بود تو يه چيزاي كوچيكي ...منو ياد تو مي نداخت ولي اون وسطا يه چيزي بود كه اذيت مي كرد داشت حالم بهم ميخورد يكي پيدا شده بود كه نقض يونيك بودن تو بود ديدم ازش متنفرم واه ...چه شعله هاي نفرتي كه تا اومد پا بگيره اون شباهتاي كوچيك مثل آب خنك مي ريخت روش لحظه ي آخر كه اومدم كارو تموم كنم نشسته بودم رو نيمكت عين درخت خم شده بود روم كلش جلو آفتابو گرفته بود سايه شده بود – عين تو برو بابا دلشو/ دلتو شكستم.
- دریافت پیوند
- X
- ایمیل
- سایر برنامهها
اپيزود دوازدهم ِ فصل دوم ه الان يه ساعتي ميشه كه دارم پشت سر هم پت و مت مي بينم كرخت شدم فقط ده ديقه يه بار دست راستم ميره بالا انگشت شستم دكمه ي "نكست" و فشار ميده اونم نشسته داره ميبينه هيچي نميگه منتظره ببينه كي دستمو از رو نكست ور ميدارم سر اپيزود چندم ديگه اعصابش نميكشه مياد كنترلو به زور از دستم ميگيره ميگم ميخوام انقدر پت و مت ببينم كه بميرم ميگه بســــــــــــــــــــــــــــــــــه انقده مي خندم...